انتخاب اسم

ساخت وبلاگ
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 6:25

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تص انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 6:25

امروز از صبح که بیدار شدم دلتنگ مادرم بودم. همش فکر می کردم چرا هفته پیش امیر موفق شد نظرم رو تغییر بده و بجای اصفهان بریم نمک آبرود کذایی! ... و ناگهان احساس کردم به خون امیر تشنه‌م! جوشش هورمون‌های بدن بود، احساس کمبود محبت بود، هر چی بود دلم می‌خواست بیاد خونه کله‌شو بکنم! هر ایرادی از اول ازدواج تا حالا ازش دیده بودم یا حرف ناراحت‌کننده‌ای اگه بهم زده بود همینجوری جلوی چشمم رژه می‌رفتن ! هر جوری می‌خواستم این احساس رو سرکوب کنم نمی‌شد. نزدیکای شب که اومد خیلی سرد باهاش برخورد کردم و وقتی پرسید شام چی داریم، با اخم گفتم هیچی ! (درصورتیکه تو یخچال بود)و عین آتشفشانی که عنقریبه دود و آتیش از دهنه‌ش بزنه بیرون، منتظر یه بهونه موندم...اما این همسر عزیز من خونسرد‌تر از این حرفاست. اول چایسازو روشن کرد و بعد رفت سر یخچال و با اینکه حتمن قابلمه پر از ماکارونی رو دیده بود ظرف پنیر درآورد و نون گذاشت رو توستر که نون و پنیر بخوره. خواستم بگم سبزی هم داریم که آتشفشان درونم اجازه نداد ولی ته قلبم دوست داشتم ماکارونی و سبزی خوردن در بیاره ! بعد از خوردن شام هم نشست جلوی تلویزیون، داشت فوتبال نگاه می‌کرد که رفتم با اخم کنترل رو از دستش گرفتم و گذاشتم رو کانالی که یه سریال مزخرف داشت... هیچی نگفت و رفت یه کتاب برداشت و شروع کرد به خوندن. از دست خودم عصبانی بودم اما نمی‌دونستم باید چیکار کنم. انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 15:08

این پست رو به درخواست یکی از خواننده های وبلاگ می نویسم. اگه براتون خسته کننده ست که در مورد رشته دندونپزشکی بدونید، پس ادامه پست رو نخونید.برای قبولی تو رشته دندونپزشکی عمومی چندتا راه وجود داره. راه اول اینه که درس بخونید و تو کنکور سراسری قبول بشین. من نمی دونم الان وضعیت رتبه و ظرفیت دانشگاهها چطوریه. اون زمان که من و همسرم قبول شدیم رتبه مون زیرپونصد بود و ظرفیت کلاسمون هم بیست نفر(دانشگاه دولتی تیپ دو) راه دوم اینه که از طریق نمایندگی های مورد اعتماد وزارتخونه برای دانشگاه هایی که مورد قبول وزارتخونه ست پذیرش بگیرین. کشورهایی مثل روسیه، اکراین ،ارمنستان...اینطوری درواقع کنکور رو دور می زنید. مثلن دوسال تو روسیه دندونپزشکی می خونید بعد برمی گردید ایران، تو آزمون ملی شرکت می کنید و ادامه ی دوره تحصیلتون رو با پرداخت شهریه تو یکی از دانشگاه های داخل می گذرونید. راه سوم هم قبولی در پردیس بین الملل هست که البته هزینه ش زیاده. بسته به اینکه کدوم دانشگاه باشین و چندتا واحد بردارین، هر ترم باید بالای ده تومن شهریه پرداخت کنید. آسونترین راهش هم اینه که صندلی بخرید(حتی نخرید!) برای استفاده از این راه باید با بچه های بالا ارتباط داشته باشین. مورد داشتیم که آقازاده رو بدون اینکه کنکور بده،دستشو گرفتن و آوردن تو رشته دندونپزشکی دانشگاه شهیدبهشتی ثبتنام کردن. مثل ثبتنام مدرسه :| د انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 15:08



انتخاب اسم...
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 2:07

هفته پیش کیان تب داشت و توی بغل من از حال رفته بود. داشتیم می بردیمش بیمارستان که دکتر ویزیتش کنه. توی ترافیک بزرگراه کنار یه اتوبوس شرکت واحد واستادیم. دختری از پنجره عقبی اتوبوس با حسرت به ما نگاه می کرد. نگاهش منو یاد یه چیزهای قدیمی تری توی زندگیم انداخت. اتوبوسهای درب و داغون دانشکده و نگاههای ما به ماشینهای اطراف که به نظر ما فقط داشتن می رفتن که خوش باشن. در حالی که ما شاید توی اون اتوبوس گرم، خسته و وارفته بودیم. فکر کردم از گوشه‌ی خیال اون دختر هم نمی گذره که من الان غمگینم و بچه‌م مریضه. اینها نتایج طبیعی بچه دار شدنه. الان هر کسی رو که توی خیابون می بینم،قبل از اینکه توی دلم بگم چه خوشحاله … چه ناراحته ...چه بی خیاله...یا چه عصبی … می دونم که اون هم عزیز دل کسیه. هر کسی … حتی اون راننده‌ی عوضی توی ماشین کناری که دستش رو از روی بوق برنمی داره. همین سوپور خسته سرکوچه و دخترهای قرتی توی خیابون. همه‌ی اینا عزیز یه مادر و پدر هستن. یه آدم پولدار رو که توی ماشین آخرین سیستم می بینم می دونم که ممکنه توی خونه یه بچه مریض داشته باشه. می دونم که غم و شادی توی دلهای همه هست. توی دلهای مادر و پدرها بیشتر از بقیه… انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 2:07

از شمال برمی‌گردیم. کیان تو صندلی خودش خوابیده. ترافیکه. حرف می زنیم. راجع‌به جاده. راجع‌به تونل کندوان. راجع‌به آش. راجع‌به چای. راجع‌به گشنمونه یا نه. راجع‌به کی از همه تندتر می‌ره. رانندگی کی توی جاده بهتره. راجع‌به طرز کار پلیس موقع ترافیک‌های آخر هفته. راجع‌به رستوران آبی و رستوران دونا. راجع‌به دل جیگر توی سیاه‌بیشه.... امیر خسته می‌شه، درست کمرکش جاده، یه کم جلوتر از گشت پلیس راه می‌‌زنه کنار که جامون رو عوض کنیم و من رانندگی کنم. من از در شاگرد و اون از در راننده و هر دو از مسیر پشت ماشین به سمت هم حرکت می‌کنیم و درست جلوی صندوق عقب، سینه به سینه شترق با هم تصادف می‌کنیم! هر دوتامون تیلو خوران و قهقهه زنان عبور می‌کنیم و سوار می‌شیم. هنوز دنده رو چاق نکردم که گشت پلیس دیوار به دیوار ماشینمون توقف می کنه. می‌گه گواهی‌نامه‌های جفتتون. می‌دیم. هی زیر و روش رو نگاه می‌کنه . هی روی عکسمون دست می‌کشه. خوب به چهره‌هامون دقیق می‌شه و می‌گه کارت و بیمه. می‌دم. امیر می‌پرسه چی شده سرکار؟ می‌گه جاتون رو عوض کردید، مشکوک شدیم!!! می‌خندیم، می‌خنده. مدارک بی نقصه. به من نگاه می‌کنه و خنده کنان نسبت می‌پرسه، منم خنده کنان بچه مون رو که روی صندلی عقب خوابیده نشونش می دم!!!امیر می‌گه سرکار هرچی سبقت گرفتیم مالید به جان شما، ول کن کار داریم. شغل امیر رو می‌پرسه، امیر که کمی جسورتر شده می‌گه انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 2:07

1-رسانه ملی باید راستگو و صادق باشه. سیمای جمهوری اسلامی دائم داره به ما دروغ تحویل می ده. ما در طول روز در کشورمون شاهد خیلی چیزها هستیم و وقتی میاییم خونه در تلویزیونمون دقیقن برعکسش رو می بینیم و می شنویم.مثلن می بینیم هزاران نفر آدم معترض تو خیابونا اومدن اما صدا و سیما اونا رو پنجاه شصت نفر اوباش خارجی خطاب می کنه. برای خرید مشابه با پارسال، از کیفمون دوبرابر پول میاد بیرون اما بهمون می گن تورم رو به کاهشه. 2- رسانه ملی متعلق به عموم مردمه. چه اکثریت و چه اقلیت. رادیو تلویزیون ما شده مختص به یه عده. فقط اونا رو نشون می ده، حرف اونا رو می زنه، اونا رو تبلیغ می کنه. ما اصلن خودمون رو توش نمی بینیم. 3- رسانه ملی نباید به مردم تهمت الکی بزنه و یا توهین کنه. رادیو تلویزیون ما دائم داره به مخالفینش بدترین توهین ها رو می کنه. 4- رسانه ملی نباید تبعیض جنسیتی بین زن و مرد رو اشاعه بده. رادیو تلویزیون ما چه با سریال هاش چه با آگهی هاش شبانه روز داره مغزمون رو بمباران می کنه که زن جنس دومه. کارش بچه داری و خونه داری چایی ریختن و تیمارداری مرد خونه ست. و وظیفه مرد کارکردن، پول درآوردن و گرفتن زن های متعدده! 5-رسانه ملی نباید بین اقوام مختلف تفرقه بندازه. تلویزیون ما بیشتر به جای استفاده از زبان ها و فرهنگ های اقوام مختلف ایرانی در برنامه های مختلف، فقط در سریال های طنز به اسم شوخی، انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 2:07

امروز متوجه شدم که بچه‌م کلمه «نه» رو دونسته به کار می بره. وقتی داشتم فرنی‌ش رو می دادم مرتب سرش رو تکون می داد و می گفت : نه نه نه ، تازگیا یه سری لغات پیچیده بنگالی هم می‌گه که من و امیر معنی‌ش‌ رو نمی دونیم مثل : « اشیغو » !!!چندروز پیش هم  گفت : « ب‌ب‌بابا بابا» منتهی نمی دونم هنوز می دونه بابا یعنی امیر!! یا اینکه اینم مثل اشیغو ندونسته به کار می بره!: b اون روز که گفت بابا،از زور هیجان زنگ زدم به امیر ، بیمارستان. از اونجایی که توی اتاقش نبود مجبور شدن پیجش کنن و بنده خدا بدو بدو اومده که کیه که کار فوری داره و بیمارستان رو گذاشته رو سرش! تازه گوشی رو که برداشته دیده منم که می گم : امیر امیر کیان الان گفت بابا! ^_^ الان که دارم می نویسم گذاشتمش روی روروئک و داره سی دی های محبوب ب‌ب انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 17:50

خیلی وقت‌ها دوست‌های نزدیکم، و حتی خواننده‌های اینجا ، بهم گفتن که احساس می‌کنن آدم خوش‌بینی هستم، سخت نمی‌گیرم و با دلخوشی‌های کوچیک زندگی شادم. بله، من آدم مثبتی هستم. زیادی مثبتم گاهی. دوست دارم توی هر چیزی جای خوبش رو ببینم. دوست دارم برای اطرفیانم بخش مثبت هر چیزی رو پر رنگ کنم و شاید این رو مدیون مامانم هستم که همیشه همه‌چیز رو برای ما آسون کرد. همیشه توی یه دشت بزرگ یه دونه شقایق رو نشونه گرفت و گفت که همه‌چی خیلی زیباست و چشم ما باید به اون یه دونه گل باشه. ببینیم که چقدر قشنگه و خوشحال باشیم. منم این‌طوری یاد گرفتم به زندگی نگاه کنم. زودی جاهای بد هر چیزی از نظرم می‌ره. همه‌چی با خوبی‌هاش یادم می‌مونه. شاید برای همین آدم نسبتن خوشحالی هستم. +هومم! چی کار کنم الان که این رو دوباره م انتخاب اسم...ادامه مطلب
ما را در سایت انتخاب اسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chedikhatoon9 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 17:50